Oct 2, 2009

ماهتاب



امشب چه غوغا کرده ای، طوفان چه بر پا کرده ای
در سرزمین سینه ام دل را چو دریا کرده ای
گاهی به مَدَّم میکِشی، گاهی به جزرم میکُشی
ای ماه پر افسون مرا پایین و بالا کرده ای
تا کی به ساحل سر زنم، امواج را بر در زنم
تا کی بجویم من تو را لنگر کجا وا کرده ای
پا در رکاب موج زن، با خود مرا تا اوج بر
آی و وفا کن در کنار، عهدی که با ما کرده ای
کی در هوا فانی شوم، کی ابر بارانی شوم
بر من بتاب ای ماهتاب، کآتش به دلها کرده ای
بردی ببر این آبرو، رو گل ندارد پشت و رو
از آب روی من عجب ابری محیا کرده ای
شد رعد و برق ابر من، یعنی سر آمد صبر من
باران که می بارد بیا، من را تو رسوا کرده ای
دریای من آرام گیر، از عکس رویش کام گیر
مَه در بغل کی آیدت، دل خوش چه بی جا کرده ای

[علیرضا پناهیان]

پ.ن : جزء معدود دفعاتی بود که شعر رو خودم تایپ کردم!
به شدت دوست دارمش !

 
© 2009 Qaab