Feb 16, 2008

آفتاب

[ALT]


به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصل های خشک گذر می کردند
به دسته های کلاغان
که عطر مزرعه های شبانه را
برای من به هدیه می آوردند
به مادرم که در آینه زندگی می کرد
و شکل پیری من بود
و به زمین که شهوت تکرار من درون ملتهبش را
از تخمه های سبز می انباشت سلامی دوباره خواهم داد
می آیم می آیم می آیم
با گیسویم, ادامه بوهای زیر خاک
با چشمهایم, تجربه های غلیظ تاریکی
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار
می آیم می آیم می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که دوست می دارند
و دختری که هنوز آنجا در آستانه پرعشق ایستاده
سلامی دوباره خواهم داد

فروغ فرخزاد

3 comments:

Anonymous said...

سلام خیلی عالی شده محمد
دوست داشتم کنتراست کوهها بیشتر بود

Anonymous said...

پرتو دیدار خوشش تافته در دیده من
آینه در آینه شد : دیدمش و دید مرا

آینه خورشید شود پیش رخ روشن او
تاب نظر خواه و ببین کاینه تابید مرا

Anonymous said...

بسی لذت بردیم؛ موفق باشی محمد خان

 
© 2009 Qaab